باران

شروع دیگر

باران

شروع دیگر

روزگارم شیرین بود

صاحب کافه را گفتم  

قهوه ام را شیرین کن .... 

آن روزها که تلخ میخوردم  

روزگارم شیرین بود....!!!

نظرات 1 + ارسال نظر

سکوت می کنیم...
به یاد تمام "دوستت دارم" هایی که در گلو ماند !
سکوت می کنیم...
به احترام تمام خاطراتی که درودیوار زندگی را آذین بسته اند !
سکوت می کنیم...
برای لحظه ای بیشتر باهم بودنمان . . .
و سکوت انگار سخت ترین کار ِ دنیاست !
سکوت می کنیم ...
آخ !
دیدی چه شد ؟
من با همین کلمات سکوتم را شکستم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد